چرا روزی سه وعده غذا می خوریم؟
من از امروز صبح که می خواستم درباره ی موضوع انشا امروز چیزهای خوب و قشنگ قشنگ بنویسم فقط به این فکر کردم که چرا خانم انشا هم تازگی ها دروغ میگوید مگر این همان خانم خوب و مهربانی نیست که همیشه به ما یاد میداد دروغ کار زشت و بدی است و ادم های ضعیف دروغ می گویند و هیزم شکن جهنم می شود پس چرا خودشان دروغ می گویند و این حرفهای دروغ گویی را در غالب انشا می اموزند؟ما که روزی یک وعده غذا ان هم ظهر ها بیشتر غذا نمی خوریم پس ان دو وعده ی دیگر را کی و کجا می خوریم که خودمان نمی دانیم؟ شاید خانم انشا خواسته اند دروغ گو های کلاس را بشناسند من در رابطه با موضوع انشا امروز حقیقتا نمی دانم که باید یک وعده غذا بخوریم یا سه وعده زیرا ما در مورد همان یک وعده ی همیشگی هم شک داریم و همان یک وعده هم در روزهای جمعه به خاطر تعطیلی تعطیل میشود و ما باید 24 ساعت را سماغ انتظار بمکیم و به امید روز شنبه دل خوش باشیم و این جا من شکر خدا را میکنم که روز های دیگر سال مثل روز درختکاری روز کارمند روز برق روز پست و تلگراف تعطیل نیست و الا ما هروز باید گرسنه می ماندیم و ارزو می کردیم که ای کاش همان یک وعده را می خوردیم در ضمن من در این رابطه یعنی سه وعده غذا و یک وعده را می خوردیم.
در ضمن من در این را بطه یعنی سه وعده غذا و یک وعده دیروز با ننه ام یک ساعت بحث کردم که در پایان بی نتیجه ماند و ننه ام با فریاد و عصبانیت گفت: تو میتوانی بعد از این از کوپن و سهمیه ات به تنهایی استفاده کنی! و من چقدرخوشحال شدم که ننه ام کوپن ها را به من می دهد و من هم بعد از این بجای درس خواندن برای خودم کاسب می شوم و خیلی زود می توانم یک موبایل بخرم و جلوی جواد وآقای ناظم پز بدهم! اما ننه ام با یک پس گردنی مرا از رویای شیرین اقتصادی . دلاری . کوپنی بیرون آورد و دوباره با فریاد وعصبانیت بیشتری گفت: آخه تو کی می خوای آدم بشی؟! مگه سهم تو از یک کوپن 7 نفره آن هم بعد از چند ماه انتظار از 3 کیلو برنج بیشتر است؟ تازه بعد از این سهم تو همان یک وعده هم در روز نمی شود و بعد درحالی که گوشم را گرفته بود گفت: دیگه از این حرف های گنده گنده نزن. لابد خانم انشا شما 300-200 هزار تومان حقوق می گیرد والا از این انشا های بخور بخور به شما نمی گفت! خلاصه این که ننه مهربان و خوب من دیروز نامهربان شده بود وگوشم را حسابی کشید و چند بار با گوشت کوب زد تو ملاجم که کلی خون از دماغم آمد. شاید هم در این مورد حق با خانم انشا است. زیرا من بارها از جواد شنیده ام که آنها روزی سه وعده غذا می خورند آن هم چه چیزهای خوشمزه خوشمزه ای که دهن آدم آب می افتد!
پس این هفته من با اجازه خانم انشایم را زودتر تمام می کنم تا قبل از زنگ نوبت به جواد برسد تا بلکه ما هم در مورد سه وعده غذا خوردن چیزهایی یاد بگیریم .
پس به افتخار آقای جواد دست بزنید...!
خخخخخخ!!!جالب ن بود
نظر لطفته خخخخ
چقددددددددد خوشگل بوووود اشکم در اومد
mrc